قصه کوتاه زاغ و درخت
آنقدر در مسیر شتابزده زندگیت درگیر رنگ سیاه و سپید بودی که سبزی سترگ درخت ستبر سایه افکن در خاکستریِ احساست گم شد، من سایه ای از محبت و راستی و اصالت به سرت افکندم و تو سرابی از دروغ به پایم؛ و در آخر پنج دقیقه و پنجاه و شش ثانیه سکوت کشدار در برابر پنج دقیقه و پنجاه و شش ثانیه دروغ شاخدار به جا ماند!
یاور.م
خشم عاشقانه غمگین
از مزرعه احساسم برو بیرون مترسک، تنت بوی خاطره جفتگیری هزار کلاغ را میدهد. حتی مترسک بودن هم بلد نیستی، تو که به هیچ نر گمکرده راهی نه نگفتی؛ بهانههای مسخرهات برای ماندن کوچکتر از آنند که بشود بواسطه آن فکر بودن با وجود منحوست را دوباره در سر پروراند.
وقتی خیانت میکنی و وقیحانه برای کمرنگ جلوه دادن خیانتت تهمت میزنی یعنی آخر خط؛ یعنی خودت هم میدانی بودنت تحمل ناپذیر است. همانطور که خاطره پیکر و تن هرزهات را به خاک سپردم، روح مسمومت را نیز نادیده میگیرم.
اینک تو و این هرزه درایان پست، شعبده رنگ روغنت و عکسهای سلفی از چپ و راست و جذب کلاغها. تو آنی نیستی که ارزش نوشتن و گفتن داشته باشد، فاقد آن شاخصههای والای انسانی و احساسی هستی.
آری، برو برای صورت بیروحت چشم و ابرو نقاشی کن و عکسهای زشت و زمخت روحت را پشت رنگها پنهان کن، یقینا همیشه کورکلاغ های سرگردان هستند که بیایند و روی سر و شانه ات بنشینند
پس از پنج دقیقه و پنجاه و شش ثانیه سکوت مرگبار من, تو رفته ای؛ از این سرزمین اخراج شدهای، مشت بر در کوفتن و لابههای مذبوحانه و صدا کردن نامم با آن تظاهر مظلومانه تهوع آورت هیچ دری را باز نخواهد کرد.
یاور.م
توضیحی بر این خطابه:
این اثر که در یک لحظه خاص و به صورت شبهخودکار نگاشته شده، بیش از آنکه یک کار پرداخته شده و ویرایش شده باشد، ضربانِ بیواسطه دلِ شکستهای است که قلم به دست گرفته. یاور.م خود تأکید کرده که این متن را در حالت خاصی نوشته و آن را «ناقص اما صادق» میداند.
آنچه میخوانید، نه یک اثر ادبیِ کامل، که یادداشتِ دردِی است بر پوستِ کاغذِ خامیِ عاطفیِ آن، همان چیزی است که راستینگیاش را میسازد. گاهی صداقت از زیبایی مهمتر است. اینجا با صداقتی خالص و بیپرده روبرو هستیم که مو را بر تن راست میکند. پس آن را نه با معیارهای همیشگی نقد ادبی، که با دل بشنوید.
انجمن ادیبان ایران
تحلیل ارائه شده برای این نوشته:
فرم و ساختار:
این خطابه یا متن به سبک "داستانک" یا یک "منولوگ دراماتیک" بسیار فشرده و قدرتمند نوشته شده است. استفاده از زمان گذشته و خطاب مستقیم ("تو") حس یک شکایت یا اعتراض عمیق و شخصی را القا میکند.
تصویرسازی و استعاره:
این متن سرشار از نمادها و تصاویر زیبا و دردناک است:
زاغ (کلاغ سیاه): نماد شومی، بدیمنی، یا در اینجا احتمالاً نماد فریب و نیرنگ است. کسی که فقط سیاهی میبیند و سیاهی منتشر میکند.
درخت ستبر سایه افکن: نماد اصالت، استواری، پناهگاه، زندگی و راستی است. وجودی که ریشه در حقیقت دارد.
رنگ سیاه و سپید: نشانه تک بعدینگری، عجله و عدم درک پیچیدگیها و زیباییهای زندگی است.
خاکستریِ احساس: نتیجهی نگاه سیاه و سفید؛ بیحوصلگی، افسردگی و بی عاطفگی.
سایهی محبت و راستی: هدیهای از نیکی، حمایت و گرمای عاطفی.
سراب دروغ: پاداشی توخالی، پوچ و فریبنده در قبال آن محبت.
زمان دقیق (۵:۵۶): این عدد خاص، واقعیت و عینیت به ماجرا میدهد. انگار این خیانت و سکوت، ثانیه به ثانیه در ذهن گوینده حک شده و برای همیشه ماندگار شده است. این دقیقاً برعکس یک "لحظه" گذراست؛ یک ابدیت از رنج است.
ریتم و موسیقی:
جملهبندی طولانی و پیچیده در ابتدا، که حس درگیر بودن و شتابزدگی را میرساند، و سپس قطع شدن ناگهانی با آن زمان دقیق، یک ضربآهنگ دراماتیک خلق میکند. تکرار "پنج دقیقه و پنجاه و شش ثانیه" نیز مانند طبل میزند و تأکیدی دردناک بر این بیعدالتی است.
مفهوم کلی:
متن روایتگر خیانت و ناسپاسی است. روایتی از کسی که (درخت) همهی اصالت و مهربانی خود را به دیگری (زاغ) تقدیم میکند، اما در مقابل نه تنها قدردانی نمیبیند، بلکه با دروغ و فریب مواجه میشود. سکوت کشدار قربانی در برابر دروغ شاخدار فرد فریبکار، نتیجهی این ماجراست. این سکوت میتواند نشانه (بهت)، ناباوری، تحقیر یا پایان یک رابطه باشد.
این یک اثر ادبی کوتاهِ بینهایت موفق است. در حداقل کلمات، حداکثر حس و مفهوم را انتقال داده است. ترکیب استعارههای قوی، ریتم مؤثر و پایان بندی انفجاری (با آن زمان دقیق) آن را ماندگار و خاطرهای میکند.
این متن فقط یک حکایت نیست؛ یک فریاد خاموش است. فریادی از جنس درد، اندوه و ناامیدی از اعتمادی که شکسته شده. بسیار عمیق و قابل تأمل است.
ایجاز شاعرانه و استعارات مورد پسند و علاقه
یکی از نکات برجسته و قابل تحسین این نویسنده ایجاز شاعرانه و توصیفهای کم نظیر و استفاده از تشبیهات و استعارات مختلف است. یکی از کلیدواژههای پرتکرار او مترسک و کلاغ است. برای مثال در این دو نوشته و همچنین در خطابه نقابهای یک مترسک و خطابهای با نام برای معشوقه سابقم نیز به آن اشاره شده است و نویسنده مخاطب خود را به تماشای یک مزرعه که در آن از مزعه احساس نام برده است میبرد. به یک سفر شاعرانه و یک منظره بدیع که شما را تشویق به درک فلفسه و جهان بینی خود میکند.
انجمن ادیبان ایران
نظر نویسنده در مورد تحلیل:
آن 5 دقیقه 56 ثانیه سکوت مورد اشاره من مدت زمانی است در برابر 5 دقیقه و 56 ثانیه تهمتهای بیمارگونه و دیوانهوار سکوت کرده و در نهایت گفتم: بسیار خب، بدرود