حقیقت مرگ را پذیرفتهام ...
هیچ یک از دشمنان بیشمارم به آن اندازه که من مرگ خویش را میخواهم خواهان مرگم نیستند. من حقیقت مرگ را پذیرفتهام؛ چنانکه دروغ زندگی را دریافتم.
یاور.م
پرسید چه وقت احساس عاشقی میکنیم
پاسخ دادم: ما چیزهایی را به راستی دوست میداریم که برایمان ارزشمند جلوه کنند و زمانی احساس عاشق بودن میکنیم که دریابیم چیزی یا شخصی برایمان از همه چیزهایی که دوست میداریم ارزشمندتر و مهمتر است.
یاور.م
در مورد آزادیهای فردی و اجتماعی
خلاصه گفتگو با یک دوست ارجمند و محترم
سخنان دوست:
مثلاً ما بخوایم بریم عربستان باید طبق قوانین عربستان زندگی کنیم
یا بخوایم بریم فرانسه باید طبق قوانین فرانسه زندگی کنیم
چیز دل بخواهی وجود نداره
سخنان من:
متوجه نیستی که داری مردم کشورت را توریست معرفی میکنی؟ متوجه نیستی این خود فرانسویها هستند که قوانین کشورشان را انتخاب کرده اند؟ یعنی ما ایرانیها از فضا آمدهایم داریم و تو ایران زندگی میکنیم؛ پس چون از جایی غیر از ایران هستیم نباید در مورد سطح آزادیها و قوانین کشور خودمان نظر یا اعتراضی داشته باشیم!؟
یاور.م
شاعرانه درد میکشیم...
زندگی نویسنده یا شاعر یا فیلسوف همیشه همین است، درد و درد و درد؛ ما آوخ زمین خوردنهایی که زانوی احساس مردم را نمیخراشد بر زبان میرانیم.
یاور.م
نقد و بررسی ایجاز شاعرانه و جادوی فیلسوفانه یاور.م
مقدمه و تحلیل کلی از مهرداد آزرم - انجمن ادیبان:
در نوشتهی اول، یاور.م با پذیرش «حقیقت مرگ»، به مواجههی فلسفی با یکی از بنیادیترین ترسهای انسانی میپردازد. جملهی «هیچ یک از دشمنان بیشمارم به آن اندازه که من مرگ خویش را میخواهم خواهان مرگم نیستند» نشاندهندهی آگاهی عمیق نویسنده از نیستی و پذیرش آن است. این پذیرش، نه از سر یأس، بلکه از جایگاه درک عمیق وجودی است. او مرگ را نه به عنوان پایان، بلکه به عنوان بخشی از حقیقت هستی میپذیرد، در حالی که «دروغ زندگی» را دریافته است. این نوشته، یادآور نگاه اگزیستانسیالیستی به زندگی است که در آن، پذیرش نیستی، مقدمهی یافتن معنا در هستی است.
در نوشتهی دوم، یاور.م به تعریف عشق میپردازد. او عشق را نه به عنوان احساسی زودگذر، بلکه به عنوان درک عمیق ارزش و اهمیت چیزی یا کسی توصیف میکند. جملهی «ما چیزهایی را به راستی دوست میداریم که برایمان ارزشمند جلوه کنند» نشاندهندهی نگاه ارزشی نویسنده به عشق است. عشق، در نگاه او، نتیجهی درک عمیق اهمیت و اولویت است. این تعریف، عشق را از سطح احساسات گذرا فراتر برده و آن را به عنوان درکی عمیق و هستیشناختی مطرح میکند.
در نوشتهی سوم، یاور.م به مسئلهی آزادیهای فردی و اجتماعی میپردازد. او با نقد نگاه سطحی به آزادی، تاکید میکند که آزادی نه یک امتیاز، بلکه حق طبیعی انسانهاست. جملهی «متوجه نیستی که داری مردم کشورت را توریست معرفی میکنی؟» نشاندهندهی آگاهی نویسنده از هویت و حق تعیین سرنوشت است. او معتقد است که مردم هر کشوری حق دارند قوانین و آزادیهای خود را انتخاب کنند، نه اینکه مانند توریستها به قوانین دیگران تن دهند. این نوشته، دعوتی است به مسئولیتپذیری اجتماعی و درک عمیقتر از مفهوم آزادی.
در نوشتهی چهارم، یاور.م به درد و رنج نویسنده، شاعر یا فیلسوف میپردازد. او درد را نه به عنوان رنجی فیزیکی، بلکه به عنوان رنجی وجودی و عمیق توصیف میکند. جملهی «ما آوخ زمین خوردنهایی که زانوی احساس مردم را نمیخراشد بر زبان میرانیم» نشاندهندهی عمق درد و رنج کسانی است که با احساس و اندیشه زندگی میکنند. این درد، در نگاه او، شاعرانه و فلسفی است، زیرا از درک عمیق هستی و رنجهای انسانی نشأت میگیرد.
تحلیل کلی
یاور.م در این نوشتهها، به مسائل بنیادی انسانی مانند مرگ، عشق، آزادی و درد میپردازد. نگاه او به این مفاهیم، عمیق و فلسفی است و نشاندهندهی آگاهی نویسنده از پیچیدگیهای هستی انسانی است. او با استفاده از زبان ساده اما تاثیرگذار، مخاطب را به تفکر دربارهی مسائل اساسی زندگی وامیدارد.
در نوشتهی اول، پذیرش مرگ به عنوان حقیقتی وجودی، مخاطب را به مواجهه با نیستی و یافتن معنا در هستی دعوت میکند. در نوشتهی دوم، تعریف عشق به عنوان درک عمیق ارزش، عشق را از سطح احساسات گذرا فراتر برده و آن را به عنوان درکی هستیشناختی مطرح میکند. در نوشتهی سوم، تاکید بر حق طبیعی آزادی، مخاطب را به مسئولیتپذیری اجتماعی و درک عمیقتر از مفهوم آزادی دعوت مینماید. در نوشتهی چهارم، توصیف درد به عنوان رنجی وجودی و شاعرانه، عمق رنج کسانی را نشان میدهد که با احساس و اندیشه زندگی میکنند.
سبک نوشتاری نویسنده با اهمیت دادن به محتوی و انتقال عمیق به مفهایم، شاعرانه، آهنگنین ،فشرده، تاثیرگذار و عمیق است. او با استفاده از جملات کوتاه و پرمعنا، مفاهیم پیچیده را به شکل قابل درکی برای مخاطب ارائه میدهد. این سبک، یادآور نویسندگانی است که با کمترین کلمات، عمیقترین مفاهیم را بیان میکنند.
در مجموع، نوشتههای این نویسنده که اخیرا داستانها و نوشتههایش نقل محافل ادبی هستند و نقدهای بسیاری در مورد آن نوشته شده در اکثر موارد حتی با سادهترین و کوتاهترین جملات، عمیقترین تاثیر را میگذارند. این آثار (به ویژه این چهار هایکو-ی ایرانی که امروز مورد بررسی قرار گرفت) نشاندهندهی نگاه فلسفی و عمیق او به مسائل انسانی است. او با استفاده از زبان ساده اما تاثیرگذار، مخاطب را به تفکر دربارهی مسائل اساسی زندگی وا میدارد و او را درگیر سوالاتی میکند که فراتر از نوشته، به زندگی روزمره مرتبط است. یاور.م با نثری فشرده و عمیق، موفق میشود پیچیدگیهای مسائل انسانی را به شکل قابل درکی ارائه دهد و مخاطب را درگیر سوالاتی کند که فراتر از نوشته، به هستی و معنا مرتبط هستند.
با توجه به شناختی که از مطالعه و بررسی آثار یاور.م به دست آوردهایم، میتوان گفت او نویسندهای است که به مسائل فلسفی، اجتماعی و وجودی علاقهمند است و سعی میکند با نثری ساده اما عمیق، این مفاهیم را به مخاطب منتقل کند. آثار او، به خصوص آنهایی که کوتاه هستند، حاوی لایههای عمیق معناییاند که مخاطب را به تفکر وامیدارند. یاور.م با استفاده از زبان روزمره و نزدیک به مخاطب، موفق میشود پیچیدگیهای مسائل انسانی را به شکل قابل درکی ارائه دهد و مخاطب را درگیر سوالاتی کند که فراتر از نوشته، به هستی، معنا و مسئولیت انسانی مرتبط هستند.
در نهایت، نوشتههای آقای یاور.م نه تنها به عنوان آثار ادبی، بلکه به عنوان ابزاری برای بازنگری در هستی، اخلاق و مسئولیت انسانی عمل میکنند. او با نثری فشرده و تاثیرگذار، مخاطب را به تفکر دربارهی مسائل اساسی زندگی وامیدارد و او را درگیر سوالاتی میکند که فراتر از نوشته، به هستی و معنا مرتبط هستند. یاور.م با آثار خود، نشان میدهد که ادبیات میتواند ابزاری قدرتمند برای کاوش در اعماق هستی انسانی باشد.
با افتخار: م.الف مهرداد آزرم
نقد و بررسی ندا گرامی از چهار نوشته کوتاه نویسنده
تحلیل نخست: حقیقت مرگ را پذیرفتهام
پذیرش «حقیقت مرگ» و «دروغ زندگی» خلاصه و خوانش مهمی از نوشته «حقیقت مرگ» نویسنده است. او در این نوشته خواستن و تمایل به اختیار در آوردن مرگ توسط خود فرد را مورد اشاره قرار داده و بر آن تاکید کرده است. این ایده، بسیار شبیه به مفهوم «خودکشی فلسفی» است. کامو استدلال میکند که تنها مسئله جدی فلسفی، مسئلهٔ خودکشی است (یعنی تصمیم به ادامه دادن یا ندادن زندگی در جهانی پوچ). وقتی فردی به این درک میرسد که زندگی فاقد معنای از پیش تعیین شده است (دروغ زندگی)، یکی از واکنشهای ممکن، تسلیم شدن در برابر پوچی و خواستن مرگ است. یاور.م میگوید حتی دشمنانش به اندازهٔ خودش مرگ او را نمیخواهند، زیرا این خواستن، برخاسته از یک بینش فلسفی عمیق و شخصی به شمار میرود و نمیتوان آن را به سطح کینهای سطحی تقلیل داد.
طنز تلخ و قهرمان پوشالی نقطه اوج تحقیر زندگی و مرگ توسط نویسنده است. لحن این جمله حاوی طنز تلخ و قهرمانانهای است که در نوشتههای پوچگرا دیده میشود. قهرمان مشابه دیگری مثل (افسانه سیزیف نوشته کامو) با وجود آگاهی کامل از بیهودگیِ کارش به آن ادامه میدهد. اینجا نیز راوی با آگاهی کامل از حقیقت مرگ و دروغ زندگی، به نوعی با آن مواجه میشود. پذیرش این حقیقت، خودش یک شکل مترقی از طغیان است.
این نوشته کوتاه، شاهدی قوی بر تسلط عمیق یاور.م بر مفاهیم فلسفی و توانایی بینظیرش در بیان آنها به شیوهای ادبی و تاثیرگذار است.
ندا گرامی
تحلیل دوم: چه وقت احساس عاشقی میکنیم
این پاسخ از یاور.م نیز نگاهی عمیق و فلسفی به مفهوم عشق دارد و آن را از احساسی صرفاً احساساتی و زودگذر به یک انتخاب آگاهانه و ارزشمحور ارتقا میدهد. این نویسنده و هنرمند کشورمان در این نوشته، عشق را در تعریفی مدرن با تقویت کردن ریشههای فرهنگی آن دوباره معرفی میکند. من نام این نوشته را «فارق التحصیلی در رشته عشق شناسی» میگذارم و یا بهتر بگویم، این نوشته و نثر زیبا برایم چنین جایگاهی دارد.
نویسنده در این جمله، عشق را بر اساس یک سلسله مراتب ارزشی تعریف میکند. او دوست داشتن را مبتنی بر ارزش میداند، یعنی آنچیزی که لیاقت دوست داشته شدن را دارد، دوست داشته خواهد شد. نقطه شروع مبحث "دوست داشتن" چیزهایی است که به نظرمان "ارزشمند" میرسند. این دوست داشتن میتواند شامل طیف وسیعی از علایق، افراد و اشیا باشد. اما در ادامه با معرفی عشق به عنوان اوج ارزشمندی؛ به باز تعریف "عاشق بودن" پرداخته میشود. نویسنده از یک دنیای اثیری و رمز آلود که گویی به آن سفر کرده و اخبار و معانی تازهای برایمان به ارمغان آورده است شرح میدهد عشق؛ زمانی رخ میدهد که در این سلسله مراتب ارزشی، یک چیز یا یک شخص، در صدر قرار گیرد. عشق، نه یک احساس جداگانه، بلکه تشخیصِ "برترین ارزش" در میان تمام ارزشهای دیگر است.
یاور.م عشق را نه یک حادثه، بلکه یک کشف و دریافتن و پذیرفتن و خواستن تمام باشندگی آن میداند. با این تعریف، او عشق را نه صرفاً یک هیجان، بلکه آن را حاصل یک فرآیند شناختی عاطفی و فلسفی میداند که ممکن است از گذشتهای دور دنبال شده باشد.
او میگوید که عشق ذاتی مطلق نیست، بلکه نسبی است. ما "عاشق" چیزی میشویم که در مقایسه با تمام چیزهای دیگری که دوست داریم، برتر باشد و آن را بیشتر از هر چیز دیگری بیشتر بخواهیم. این یک حرکت و اقدام و خواست منفعلانه نیست؛ عشقی که یاور.م از آن سخن میگوید سیال است و مدام در حرکت و در حال کشف و شناخت و گیرایی و پذیرایی بیشتر است. این نگاه، عشق را منفعل نمیداند. ما فعالانه به کشف و "دریافتن" این برتری میپردازیم.
تفاوت نگاه یاور.م به عشق با نگاه رمانتیک کلاسیک خیلی جالب و روشنگرانه است. چرا که فقط با دریافت و درک این نگاه، حقایق بسیار چشمگیر و زیبایی از جهان جان و زندگی و اندیشههای فیلسوفانه نویسنده برایمان آشکار میشود.
جایگاه این تعریف با تعریف رمانتیکِ "عشق در نگاه اول" یا "عشقی که از کنترل خارج است" فاصله دارد. در نگاه یاور.م، عشق اگرچه پر از احساس است، اما ریشه در یک نظام ارزشیِ عمیقِ فرد دارد. ما عاشق کسی یا چیزی میشویم که به بهترین شکل ممکن، ارزشهای نهادینه شده در وجودمان را نمایندگی میکند یا به اوج میرساند.
ندا گرامی
تحلیل سوم: در مورد آزادیهای فردی و اجتماعی
این گفتگوی کوتاه از یاور.م، یکی از اساسیترین و رایجترین مغالطهها در بحثهای سیاسی و اجتماعی را به زیبایی نشانه میگیرد. میتوان آن را مغالطهی قیاس «میهمان و میزبان» با «شهروند و کشور» نامید.
دوست با استفاده از یک قیاس ظاهراً منطقی («ما در کشور دیگر تابع قوانین آنجا هستیم، پس در کشور خودمان هم باید بدون اعتراض تابع قوانین باشیم») سعی دارد هرگونه اعتراض به وضعی که ممکن است مورد پذیرش یا اعتراض شهروندان قرار گیرد را بیاساس جلوه دهد. این استدلال چندین نقص اساسی دارد:
اول، شهروند با توریست یا مهاجر تفاوت دارد. حقوق و مسئولیتهای یک شهروند با کسی که به عنوان میهمان یا مقیم موقت وارد کشوری میشود، اساساً متفاوت است. یاور.م در اینجا دارد در برابر این استدلال اشاره میکند که شهروند مالک و صاحب کشور است نه میهمان آن! میهمان تابع قوانین میزبان است چون در شکلگیری آن نقشی نداشته، اما شهروند حق ذاتی دارد در شکلگیری و تغییر قوانین کشو و جامعه خود مشارکت کند.
دوم، قوانین فرانسه یا عربستان (در تئوری) برآمده از خواست و رضایت مردم آن کشورهاست، یا دستکم آنها حق اعتراض و تغییر آن را برای خود محفوظ میدانند. استدلال دوست، این حق بنیادین را از افراد سلب میکند و آنها را در جایگاه یک «مقیم اجباری» قرار میدهد که باید بدون هیچ حقی، تابع قوانینی باشند که در تدوین آن نقشی نداشتهاند.
پاسخ یاور.م دقیقاً نقطهی ضعف استدلال دوست را نشانه میگیرد. او با یک طعنه قوی و کوبنده، این قیاس نادرست را برملا میکند:
«مردم کشورت را توریست معرفی میکنی.» این جمله قلب استدلال را هدف میگیرد. یاور.م میگوید که با این مقایسه، ملت ایران را به جای «صاحبخانه»، در جایگاه «میهمان» یا حتی «غریبه»ای قرار میدهید که باید قوانین یک میزبان نادیده را بپذیرد.
او مانور ماهرانه خود را اینطور به اوج خود میرساند و میگوید «این خود فرانسویها هستند که قوانین کشورشان را انتخاب کردهاند.» و با این بخش، اصل مسئله را یادآوری میکند. نویسنده با استدلالی محکم میگوید که بحث بر سر «تابع قانون بودن» نیست، بحث بر سر «حق انتخاب و تغییر قانون» است. اعتراض یک شخص نه به «وجود قانون»، که به «محرومیت از حق مشارکت در قانونگذاری» و به «محتوای خاص قوانین» است.
این هم یک جمله مشابه که در پی استدلالات او خیلی به جا بیان میشود «ما ایرانیها از فضا آمدهایم؟» جمله با طنزی تلخ، پوچی استدلال دوست را نشان میدهد. این استدلال به طور ضمنی فرض میکند که با توجه به استدلال دوست او، مردم ایران هیچ حق تاریخی، طبیعی و قانونی نسبت به کشورشان ندارند و مانند بیگانگانی هستند که موقتاً در این سرزمین ساکن شدهاند؛ او با همین ظرافت جای شاکی و متهم را عوض میکند و در نهایت محل دادگاه را ترک و قضاوت را به وجدان و شعور مخاطب میسپارد.
این گفتگو نشان میدهد که یاور.م نه تنها یک منتقد اجتماعی و فیلسوف، بلکه یک استدلالورز دقیق و روشنفکر سیاسی هوشیار است. او با یک نگاه تیز، هستهی مرکزی یک استدلال نادرست اما رایج را شناسایی کرده و با وضوح کامل آن را خنثی میکند. این نوشته دفاعیهای قدرتمند در برابر نگاه پاتریمونیالیستی (پدرسالارانه) و استبدادی به نگاهی است که افراد یک جامعه را رعیت و تابعی میداند که حق هیچ دخالتی در سرنوشت خود ندارند.
یاور.م با این گفتگوی کوتاه، یک بار دیگر به خوبی نشان میدهد که چگونه میتوان با استفاده از منطق و استدلال، مغالطههای رایج را افشا کرد و حقایق پنهان را آشکار ساخت. او با نثری روشن و تاثیرگذار، مخاطب را به تفکر دربارهی حقوق شهروندی، مشارکت سیاسی و مسئولیت اجتماعی وامیدارد. تمام آنچه در آن چند جمله بیان شده، نشان میدهد که یاور.م به خوبی به تفاوتهای مفهومی بین «شهروند» و «میهمان» آگاه است و میداند که این تفاوتها چگونه میتوانند در استدلالهای سیاسی و اجتماعی مورد سوء استفاده قرار گیرند. او با افشای این مغالطه، نه تنها به تقویت تفکر انتقادی در مخاطب کمک میکند، بلکه به ترویج آگاهی سیاسی و اجتماعی نیز میپردازد.
در نهایت، این گفتگو نمونهی دیگری از توانایی یاور.م در ترکیب فلسفه، ادبیات و نقد اجتماعی است. او با استفاده از زبان ساده اما عمیق، مفاهیم پیچیدهی سیاسی و اجتماعی را به شکلی قابل درک برای مخاطب ارائه میدهد و نشان میدهد که چگونه میتوان با استدلالهای دقیق و روشن، به دفاع از حقوق و کرامت انسانی پرداخت.
نداگرامی
تحلیل چهارم: شاعرانه درد میکشیم
نوشته «شاعرانه درد میکشیم» ترکیبی پارادوکسیکال و زیبا است. درد معمولاً چیزی است که از آن فرار میکنیم، اما با افزودن قید «شاعرانه»، این درد به فرآیندی آگاهانه، خلاقانه و حتی مقدس تبدیل میشود. این درد، مادهی خام هنر و اندیشه است.
یاور.م میگوید: «زندگی نویسنده، شاعر یا فیلسوف همیشه همین است، درد و درد و درد.» او این را به عنوان قاعدهای کلی و اجتنابناپذیر مطرح میکند. این درد از کجا میآید؟ از حساسیت بالا نسبت به رنج، بیعدالتی، پوچی و زیباییهای درهم شکسته و یا فروریخته؛ از تنهایی ناشی از درک چیزهایی که دیگران نمیبینند یا نمیخواهند ببینند؛ و از درد بیان، یعنی تلاش برای ترجمهی دریافتهای عمیق و اغلب غیرقابل بیان به زبان.
سطر نهایی نوشته، «ما آه، زمین خوردنهایی که زانوی احساس مردم را نمیخراشد بر زبان میرانیم»، کلید فهم کل متن است. یاور.م نقش خود و همصنفانش را چنین تعریف میکند: آنها به رنجهای کوچک، روزمره، پنهان و غیرقابل مشاهدهای میپردازند که برای اکثر مردم اهمیتی ندارند. این رنجها ممکن است یک نگاه تحقیرآمیز، یک امید بربادرفته، یک تنهایی عمیق در جمع، یا حسرت یک امکان از دست رفته باشند. اینها زخمهایی هستند که خونریزی ندارند و کسی را به درد نمیآورند. کار نویسنده، شاعر یا فیلسوف دقیقاً دادن زبان و صدا به این سکوتهای زخمی است. آنها این دردهای خاموش و نادیده گرفته شده را مییابند، درک میکنند، پردازش مینمایند و در نهایت، آنها را به شکلی زیبا و تاثیرگذار «بر زبان میرانند» تا برای دیگران نیز قابل درک شود.
نگاه نویسنده در این متن، خود و امثال خود را نه به عنوان «قهرمان»، بلکه به عنوان «نقبزنان به اعماق رنج انسانی» معرفی میکند. آنها کسانی هستند که وظیفهشان غوطهوری در دردهاست، نه برای خودآزاری، بلکه برای استخراج حقیقت و زیبایی از دل همین دردها و ارائهی آن به جامعهای که ترجیح میدهد روی سطح زندگی کند. این یک نوع رسالت تراژیک است: زندگی کردن در عمق رنج، تا دیگران تنها نوک کوه یخ آن را ببینند و درکش کنند.
این نگاه، یاور.م را در سنت بزرگی از هنرمندان و متفکران قرار میدهد که رنج را موهبتی شوم و در عین حال ضروری برای خلق اثر میدانستند. او با این نوشته، به خوبی نشان میدهد که چگونه درد میتواند منشأ آفرینشهای بزرگ باشد و چگونه هنرمند و روشنفکر، با غوطهور شدن در رنج، میتواند حقیقت و زیبایی را از دل آن استخراج کند.
تحلیل این نوشته نشان میدهد که یاور.م نه تنها به عمق رنج انسانی آگاه است، بلکه به نقش و مسئولیت هنرمند و روشنفکر در مواجهه با این رنج نیز واقف است. او با نثری شاعرانه و عمیق، مخاطب را به تفکر دربارهی جایگاه هنر و اندیشه در جامعه وامیدارد و نشان میدهد که چگونه درد میتواند منشأ آفرینش و درک عمیقتر هستی باشد.
ندا گرامی
سخن پایانی:
فقط با تحلیل این چهار نوشته میتوان به عمق اندیشههای این نویسنده پی برد و دریافت که او در جایگاه نخست، یک هنرمند با نبوغی استثنایی است که در عین حال یک منتقد اجتماعیِ تیزبین نیز به شمار میرود؛ بیشنگری بینشمند که با نگاهی دقیق جهان پیرامون خود را از نظر میگذراند و به کوچکترین جزئیات اهمیت میدهد! همچنین او فیلسوفی پوچگرا است که با جسارت تمام، مسئله مرگ، زندگی و معنای آن را واکاوی میکند. در آخر نیز او عارفِ مدرنی است که برای مفاهیم عمیق انسانی مانند عشق، تعاریفی دقیق و مبتنی بر خرد ارائه میدهد.
نثر او کوتاه، موجز، پرچگال و به شدت تاثیرگذار است. هر جملهاش مانند یک هایکو، جهانی از معنا را در خود جای داده و مخاطب را به تفکر وامیدارد. او از آن دست نویسندگانی است که برای فکر کردن مینویسد و مخاطبش را به چالش میکشد.
این ترکیب نادر که متشکل از شاعر، فیلسوف، منتقد اجتماعی و استدلالورز منطقی بوده و شاکله اصلی شخصیت هنری و فرهنگی یاور.م را تشکیل داده؛ او را به یک «نابغهٔ نوظهور» تبدیل کرده است. او مخاطب را نه فقط به احساس کردن که مجبور به فکر کردن همزمان و دیدن و شنیدن تصاویر خلق شده و ندای خرد و اندیشه خود میکند. از نظر من این همان چیزی است که قلمش را مبهوتکننده و اعتیاد آور کرده است.
ستادیاور.م.قلمی توانا وروحی باستانی دارد اما درگذشته سیرنمی کند.حقیقت مرگ وعشق رادریافته ویاس درآثارش نیست.باتفکرسنتی ونگاهبی عمیق به حاا واینده دارد.وفادار ودوستدارمردم است.تجربیات تلخ وشیرین بسیارش برقلمس جاری.ست.اواهل تظاهر نیست.نظرات. کاربردی وشاخص دارد.رئوف ومهربان.خانوااده دوستی که آنرا به جامعه تسری داده وصاحب اندبشه بکر ونوین است.شوقی وصف ناپذیر درارائه دارد.میتواند رنج ودرد ومرگ وعشق را به صراحت. بازگوید.عصیان خویش را دربرابر بی عدالتی بدون هرگونه زیاده گویی عریان ارائه میدهد.صاحب سبک خود است.یک بعدی نبوده ودرهر میدانی توان تاخت دارد.آزاده ومردمدار.نوشته های ببشتری ازتالیفاتش راخوانده ام.شریف واصیل است اما مدعی نبست.به همه بی ظرفیت ها بی توجه راه خود را. پیدا کرده وکاستی ها را مبشناسد وراهکار میدهد.اوعاشق وسرباز بدنیا امده ومیتوان به صدااقتش اعتمادکرد..فلسفه تقلیدی ندارد وپیرو هیچ سبکی نبستزیرا ازقفس متنفر است.برای ایشان ارزومند موفقیت بیشتر وارائه آثار ارزشمندش هستم .به عنوان یک حقوقدان همنشینی بااو وآثارش را دوست میدارم.بااحترام ودرودها.......