دیباچه کوتاهی از ناشر
امروز یاور.م روایتی بسیار خاص را در تاریخ ادیبات معاصر ایران ثبت کرد. او در روایتی از یک گفتگوی ساده که عمق یک بحران فکری را عریان میکند پرده برداشت. گویا تاریخ، آزمونی است که هر نسل باید دوباره در آن قبول و یا مردود گردد.
وطن پرستانِ وطن فروش پرست!
معمولا جوانان و نوجوانان فامیلم برای اثبات خود با من وارد بحث شوند بلکه بتوانند تاییدم را حتی در مواردی کوچک بگیرند. ظاهرا این موضوع برایشان خیلی مهم است و رقابتی در میانشان وجود دارد.
دیروز یکیشان با لعن نیاکانمان میگفت:
"لعنت به آن مردمی که در زمان صدر اسلام به کشورمان خیانت کردند و نایستاند و از کشور دفاع کنند و لعنت بیش باد آنان که با تازیان همکاری کردند. اواخر ساسانی هر چقدر هم بد بود، کسی نباید با دشمن همکاری میکرد"
همچنان گفت و گفت و من با لبخندی پژمرده در وی مینگریستم. آنگاه به رضا پهلوی رسید، جوانک خام همچنان داشت پشت هم میبافت و به ظن خویش مرا گیر انداخته بود. خیلی محترمانه و در اثنایی که داشتم به او میوه تعارف میکردم پرسیدم: آقای فلانی، نظرت در مورد آقای پهلوی و حمله اسرائیل و اتحاد ترامپ چیست؟
جوانک ساده لوح نادان گفت:
"بسیار راهکار درستی است، من نیز بدیشان خواهم گرویست و از این حرکت پشتیبانی خواهم کرد"
آنگاه به یکباره رنگ از رخش پرید، دریافت که چه اشتباهی مترکب شده است. دوباره میوه تعارفش کرده و وی را به مهربانی گفتم:
بر بساط نکته دانان خود فروشی شرط نیست
یا سخن دانسته گوی ای مرد عاقل، یا خموش
سپس برای دو تن دیگری که میدانستم بهره هوشی کمتری داشته و ممکن است متوجه موضوع نشده باشند گفتم: این اشخاص همانانی هستند که امروز آقای فلانی (جوانک حاضر) عزیز لعن و نفرینشان کرد، اینک خود پا در جای پای آن پیشینیان نهاده و میگوید بایست با دشمنان ایران همگام و همراه شد!
یاور.م
پرسش انجمن ادیبان ایران:
این روایت، پرسشی جدی پیش روی هر یک از ما میگذارد: آیا ما در داوری تاریخ دربارهٔ دیگران سختگیریم، در حالی که معیارهایمان برای خودمان متفاوت است؟ نظر شما چیست؟
