سخن کوتاه ناشر:

«اندر احوالات اینستاگرامی ما» اثری است که هر کاربر فضای مجازی از تازه‌کار تا حرفه‌ای را به خنده و تأمل وامى‌دارد. یاور.م در این طنزِ خودمانی، پوچیِ برخی از قواعد دیجیتال و شیرین‌کاری‌های ناخواستهٔ یک تازه‌وارد را به تصویری کشیده که گویی از زبان بسیاری از ما سخن می‌گوید.

این اثر نه فقط یک شوخی با اینستاگرام، بلکه نوعی خودنگاری طنزآمیز است؛ روایتی از روزهایی که نادانی، کنجکاوی و لجاجت، دست به دست هم می‌دهند تا یک افسانهٔ دیجیتال بسازند؛ و نویسنده با صداقت و شوخ‌طبعی‌اش، این افسانه را به زبان خود روایت کرده است. این روایت شاید بیش آنکه برای خنداندن باشد، برای هم‌صدا شدن با نسلی است که هنوز نمی‌داند دایرکت چیست!

نبرد در اینستاگرام

گاهی زندگی در دنیای مجازی، خود یک کمدیِ تراژیک است!

آن اوایل که تازه صفحه اینستاگرام را راه انداخته بودم کمتر از الان می‌دانستم (همین الان هم نمی‌دانم دایرکت فحش است یا نه). وقتی اولین عکس‌ها را ارسال می‌کردم فکر می‌کردم تگ کردن تصاویر دعوت کردن کاربران برای دیدن تصویر است. خلاصه گوشه‌ی تصویر ارسالی مرا که لمس می‌کردید کل صفحه سیاه می‌شد. یعنی یک عکس می‌گذاشتم مثلاً در مورد تامکت، بعد چندین نفر را تگ می‌کردم؛ تقریباً حدود سی- چهل تا پیج که هیچ‌کدام را نمی‌شناختم برای هر تصویر تگ می‌کردم. یک روش مخصوص هم داشتم، جستجو را می‌زدم هر کاربری که اسمش شبیه تامکت یا اف چهارده بود را در لیست تگ‌ها وارد می‌کردم. ملت هم شاکی می‌شدند که‌ای بابا من با شما چه صنمی دارم که تگ می‌کنید!؟ یکی اسمش ایگل بود با او تگ کردم؛ خیلی عصبانی شده بود. انگلیسی مقیم ژاپن بود. رفتم پیجش را دیدم و فهمیدم تصادفی او را با علاقمند به اف پانزده اشتباه گرفته‌ام و این بنده خدا مشکلات مازوخیستی دارد. خلاصه یک تصاویری داخل پیجش بود که صد دفعه شیطان را لعنت کردم و بعد دو و نیم ساعت سر و کله زدن با اینستاگرام توانستم تگ مزبور را پاک کنم.

همانطور که گفتم سرعت اینترنت ما در قزوین افتضاح است به خصوص در منطقه ما اینستاگرام دیر باز می‌شود و در کل نت هشتاد درصد تصاویر را هم باز نمی‌کند و داخل کادر می‌نویسد دوباره تلاش کنید. اما صدباره هم که تلاش کنی تصویر باز نمی‌شود؛ نخواهد باز شود نمی‌شود و عین قاطر لج می‌کند. من هم دیگر خودم را خسته نمی‌کنم. اما این کسانی که تصاویرشان باز می‌شد و برخی هم آدمهایی با گرایشات شبیه خودم بودند زیاد از تگ استفاده می‌کردند و کلی خواننده و لایک داشتند. همین موجب می‌شد که من هم بیشتر ترغیب به این کار شوم. الان متوجه می‌شوم برخی از آی دی‌ها را تگ کرده‌ام که احتمالاً وجود خارجی ندارند. زیر این پیج‌هایی که می‌دیدم از این کاراکتر (@) زیاد استفاده می‌کردند و همچنین از (#) این و به هم می‌گفتند، دوستانتان را تگ کنید؛ فالو کنید و از این حرف‌ها... معنای لغوی را می‌دانستم اما کاربرد آنها را نمی‌دانستم و فقط می‌دانستم با این کار مخاطب بیشتری جذب می‌کنند. من هم می‌آمدم این کار را می‌کردم. عکس از میگ بیست و نُه می‌گذاشتم، بعد چون فکر می‌کردم اتساین به عنوان کلمه کلیدی کاربرد دارد این کلمات را استفاده می‌کردم ایرفورس و میگ بیست و نُه و... خلاصه ده بیست تا اینطوری کلمه کلیدی درست می‌کردم. از رادار جنگنده گرفته تا موشک‌های حرارتی؛ اسامی همه را وارد می‌کردم. از آن طرف هم فکر می‌کردم # یعنی دعوت از کاربران،‌ از یک کاربر خوشم می‌آمد مثلاً اسمش حسن نود و دو‌ بود به زعم خودم شروع به دعوت می‌کردم چون عکس دیگر جای تگ کردن با پیج‌های مختلف را نداشت جبران لایک نخوردن عکس‌هایم را با دعوت از کاربران، تگ کردن و کلمات کلیدی انجام می‌دادم! دعوت کردنم هم اینطوری بود حسن نود و دو، تامکت چهاردهه، علیرضا کی هفت و خلاصه کلی کلمه کلیدی با اسامی کاربران درست می‌کردم! به پیج بعضی‌ها هم می‌رفتم و برایشان می‌نوشتم که بیایید تصاویر و مطالب شاهکار مرا ببینید! اما نامردها اصلاً لایک نمی‌زدند! تصاویری که می‌گذاشتم بهترین تصاویر بودند و از آرشیو استثنایی خودم استفاده می‌کردم. برای همین شکایت و لایک نزدن آنها را روی لجاجت و حسادت می‌گذاشتم و دلخور می‌شدم!

البته آن اوایل متوسط روزی بیست تا عکس هم با این شکل و سیاق می‌گذاشتم. ملت هم یکسره شاکی می‌شدند. (مگر تو دیوانه‌ای؟) (خجالت بکش خرس گنده، چرا با اسم بچه‌ی من هشتگ زدی؟) یا (خدا یک جو عقل به تو بدهد) (مرد حسابی چرا به اسم من هشتگ می‌زنی؟) (لطفاً دیگر با من تگ نکن) (از دستت خسته شدم) (بلاکت کردم) (مطمئنم یک تخته‌ات کم است) و کلی هم گله و شکایت داشتند. به خصوص شاکی بودند که چرا با اسم آنها زیر عکس یک اسلحه هشتگ زده‌ام.

شنیده و خوانده بودم که به هم می‌گفتند اسپم بزنی بلاک می‌کنم، توهین بکنی بلاک می‌کنم و از این حرف‌ها که به هم می‌گفتند. البته بعضی‌ها هم نوشته بودند دایرکت = بلاک که هنوز متوجه نشده‌ام این یکی چی هست و چه اتفاقی می‌افتد اگر یکی بنویسد دایرکت! برای همین فکر می‌کنم کار خیلی بدی است و برای هیچ کس ننوشته‌ام دایرکت؛ البته یکی از دوستانم که در عراق در حال مبارزه با داعش است و با هم خیلی رودربایستی داریم، یکبار برایم نوشت (بیا دایرکت) خودم را به آن راه زدم و البته یک مدت هم فکر کردم که از دستم ناراحت است. دو ساعت بعد دوباره گفت «برادر لطفاً بیا دایرکت!»

فهمیدم دلخور نیست و احتمالاً دایرکت جایی خاص و یا اینکه یک نوع کامنت گذاشتن ارتباط مخصوص این پلتفرم است!

با مظلومیتی که خودم را هم به تعجب می‌انداخت جواب دادم «بلد نیستم»

او نیز که فهمیده بود صادقانه این را گفته‌ام و بهانه جویی نمی‌کنم گفت «عیبی ندارد تصاویر را از تلگرام برایت می‌فرستم»

برای همین حدس می‌زنم احتمال دارد دایرکت یک جایی مثل چت روم یا تلگرام باشد اما الان هم که دارم اینها را می‌نویسم، مطمئن نیستم!

برگردیم به اوایل کار؛ پس از یک مدتی که کامنت‌های اعتراضی زیاد شد کلی تحقیق کردم و متوجه شدم که وقتی روی کامنت‌ها کلیک می‌کنم یک گزینه گزارش اسپم می‌آید. خیلی خوشحال شدم. آخر یک تصویر می‌گذاشتم. کلی تگ می‌کردم، صد نفر را دعوت می‌کردم کلی هم کلمه کلیدی تعریف می‌کردم اما فقط دو تا لایک می‌خورد که یکی از آنها را هم خودم با اکانت دیگرم زده بودم!

این برایم خیلی ناراحت کننده بود برای همین هر کسی که اعتراض می‌کرد چرا مرا تگ کردی یا چرا هشتگ می‌زنی و از این حرف‌ها اول گزارش اسپم می‌دادم بعد بلاکش می‌کردم و کامنتش را هم پاک می‌کردم و در دلم می‌گفتم (ای حسود بدبخت، حالا یک دعوتت کردم دیگر بی جنبه... حقت بود که بلاکت کنم) خلاصه حدود پانصد تا پست با این اوضاع و احوال و طریق زدم. کم کم دنبال کننده پیدا کردم. اما عکس‌هایم لایک نمی‌خورد! گفتم (نکند کار خودم مشکل دارد!؟) کمی توی این پیج‌ها گشتم. با چیزی به نام اینستا فالو آشنا شدم و رفتم نصبش کردم. متوجه شدم دیگر کسی توی اینترنت نیست که مرا بلاک نکرده باشد! بعد هم متوجه شدم چطور می‌شود فهمید کسی که شما را فالو کرده کیست. یک نگاهی انداختم دیدم نصف فالورهایم خارجی هستند و یک چهارم آنها بدکاره؛ عصبانی شدم. از یکی که فهمیده بود هیچی بارم نیست و همیشه هم از آن اول تصاویرم را لایک می‌زد موضوع را پرسیدم. آدرس داد و گفت باید آن کلید که سبز است را دوباره بزنی تا بیرنگ شود آنها هم ببینند این کار را کردی همان کلید سبز خودشان را فشار می‌دهند.

چه سرتان را درد بیاورم؟ حدود دویست تا کلید سبز را بی رنگ کردم. بعد هم از همان دوست یاد گرفتم که @ برای اضافه کردن # برای کلمه کلیدی است؛ برای جبران خطایم جنبش و هشتگ #خردوغان را پایه گذاری کردم. این چیزی نیست که کسی بتواند انکارش کند چون تصاویر موجود هستند و تاریخ دارند. امروز چندیدن نفر هستند که از این هشتگ استفاده می‌کنند. البته بعضی‌ها هم که دیدند این هشتگ جواب می‌دهد به تصاویر قدیمی‌تر خود هشتگ را اضافه کردند.

هنوز هم خیلی چیزها را از اینستا نمی‌دانم. چون هر چند روز دارم کلید دو سه تا خاله و دختر خاله و از دو روز پیش پسر خاله را بی رنگ می‌کنم. البته فهمیدم که این دخترخاله‌ها و پسر خاله‌ها از کجا می‌آیند. یک برنامه نصب کرده بودم که فالور برایم بگیرد. هی فالو می‌کردم. از تبلیغ چوب رختی تا دختر شمشیر زن... یحتمل این خاله زاده‌های عزیز بین آنها بوده‌اند. برای همین رفتم و برنامه را حذف کردم. کلی از این خاله‌ها را هم پاک کردم. بعد از چند وقت رفتم دوباره این فالو بگیر را نصب کردم. دیدم نوشته صد و خرده‌ای سکه بده‌کاری! از خیرش گذشتم اما فکر می‌کنم چون کلید بعضی‌ها را بی رنگ کرده‌ام این جوری بده‌کار شدم. آخر توی آمارش نوشته بود فالور دریافتی سیصد و شانزده نفر، بیست و چند نفر شما را آنفالو کرده‌اند، نمی‌دانم چند نفر را آنفالو کرده‌اید. لپ کلام، فقط مانده این دایرکت را یاد بگیرم؛ یک انتقامی از این جماعت بگیرم که آن سرش ناپیدا... تمامشان را دایرکت می‌کنم اگر بلاکم نکنند می‌فهمند که خیلی هم خنگ نیستم. این نامردها خیلی از این ناواردی من سوء استفاده کردند. همیشه فقط از این گزینه دومی که قلب دارد داخل آن سفید گرد دم دار؛ استفاده می‌کنم. هر کس که لایک کرده باشد می‌روم لایکش می‌کنم و هر کس که فالو کرده باشد سبزش را می‌زنم. اما بعضی‌ها چون به سرعت می‌فهمند ناواردم همین که من سبزشان می‌کنم مرا بی رنگ می‌کنند نامردها! اینستا فالو هم نوشته که شما توی هیستوری یا کوکی ما را غیر فعال کرده‌اید نمی‌توانیم سرویس بدهیم... یک همچین چیزی... در کل این وضع اینستاگرام ماست. اگر به تصاویر ابتدای پیج من نگاه کنید هنوز آثار و شواهدی برای این امر وجود دارد. البته اکثر آنها فقط دو تا لایک دارند!

یاور.م تاریخ 22/5/96