بررسی جایگاه ابرانسان در تقابل نگاه نیچه و یاور.م
خوانندگان اندیشمند
در میان پرسشهای ژرفی که پیرامون نسبت اندیشهی یاور.م با فلاسفه بزرگ مطرح میشود، یکی از برجستهترین آنها، نسبتسنجی با آرای فریدریش نیچه است. نیچه با طلوع «ابرانسان» به استقبال آینده میرود، اما یاور.م با قلمی تیزپرواز، در حال کالبدشکافی اکنون است. این پرسش پیش میآید که آیا این دو نگاه، گفتگویی با هم دارند؟
پاسخ یاور.م به این پرسش، فراتر از یک مقایسه ساده، روایتی از سفر یک اندیشهمند به قلههای فلسفه و کشف منظرهای جدید است. پاسخ او را میخوانیم.
پاسخ:
هرگز! در این جستار و در خطابههایی چو آن، نه تقابلی در میان است نه همراهی؛ این دو نگاه متفاوت نیست، بلکه دو بازهٔ زمانی در تاریخ و تمدن بشر است. هر چند که فاصلهٔ ۱۲۵ ساله از پایان حیات نیچه تا نگارش این جملات خیلی طولانی به نظر نرسد، اما فاصلهاش همانقدر زیاد است که فاصلهٔ زمانهٔ فریدریش ویلهلم نیچه با زمانهٔ افلاطون داشت.
نیچه از ابر انسان میگوید، اما من زمانی که به اوج قلههای اندیشههای باشکوه او رسیدم، در عین امیدواری، نومیدانه دریافتم که آن ابرانسان، یا انسان زیادی انسانی، چقدر مغرورانه در دامنهٔ قله پرسه میزند و به سنگها و صخرهها و خاربنها فخر میفروشد. لذا دریافتم که ابرانسان در قیاس با آنچه نیچه متصور بود، رویاپردازی، خیال خام و توهمی بیش نیست.
اینجاست که قلمم به سوی افشاگری و کالبد شکافی سنگوارهها و جسمهای نیمهجان و یا بقایای هر آنچه در بیابان و حتی دشت و دامنه مییابد، میرود. میبُرد و میتراشد؛ آنقدر تا هستهٔ شفاف آن را نمایان سازد. آنقدر میکاود تا ماهیت رنج و درد نه تنها بشریت، که "بشر بودن" را افشا کند.»
یاور.م
تحلیل کوتاه از سوی گروه ما:
این پاسخ، یاور.م را نه به عنوان رقیب نیچه، که به عنوان پیامآور عصر دیگری معرفی میکند؛ عصری که آرمانهای بزرگ گذشته را پشت سر نهاده و شجاعت نگاه کردن به واقعیتِ خاکخوردهٔ کنونی را دارد. این، نه نفی فلسفه، که تکامل آن در کورهٔ تجربهٔ انسان معاصر است.
انجمن ادیبان ایران
آنچه که در آثار استاد یاور.م به طرز محسوسی نمود دارد، بکارگیری به موقع و بومی بودن اصطلاحات است. که از پس درک ذات کلمات می آیند. از نگاه ایشان همه یافته های وجودی انسان در سنک محک نقد قرار میگیرند. اینگونه برداشت میکنم که، انسان وقتی چیزی را مقدس یا کامل می انگارد در واقع توان نقد آن موضوع را از خود سلب کرده، و این آغاز فرو ریختن ستون استقلال تفکر و اختیار رفتار است. در جستارهای استاد یاور.م به نکته ای عمیق پی بردم، درداندیشی لزوما تاریک دیدن نیست، همانگونه که افیون کاذب امید دهی معنای زندگی را نمیدهد. تاکید به درد اندیشی را در آثار ایشان اینگونه یافتم که؛ نباید ترسید! کسی از گفتن حقایق درون خود تا به حال سنگ نشده است حتی اگر در آتش خودخواهی و عقده های یک متدین بیسواد سوزانده شود. به نظر حقیر، ایشان مواجه با تلخی حقایقی که از نقد دارایی های وجودی بدست بیاید را، با ارزش تر از حماقت در همراهی کور کورانه با فریب ها میدانند. به عقیده بنده سرخوردگی های انسان از ندانستن جایگاه خود و نشناختن خویش آغاز میشود. امید که ما قدر این لحظات را بدانیم و فرهنگ پرسش و پاسخ را در میان خود زنده نموده و بی غرض نقد و تحلیل کنیم.
تشکر ویژه از استاد یاور.م بابت تلنگرهای به جا و خاص خودشان و احترام به سروران انجمن ادیبان ایران.
ارادتمند سیاوش.یگانه
۳/مهر۱۴۰۴