در آزادگی
آی انسان بدان که کمترین حقت از زندگی شاد زیستن و کمترین دینت به زندگی آزاده زیستن است؛ پس در آزادگی شادزی!
یاور.م
تحلیل بر این نوشتار
این جمله از سه بخش به هم پیوسته تشکیل شده که مانند یک چرخه فضیلتمند عمل میکنند:
حق شادزیستن:  
«کمترین حقت از زندگی شاد زیستن...»  
این جمله یک انقلاب فکری است. یاور.م جسورانه اعلام میکند که شادی یک حق مسلم انسانی است. «کمترین حق» یعنی: حتی اگر هیچ چیز دیگری از زندگی به تو نرسد، این یکی باید برسد.
دین آزادهزیستن:  
«...و کمترین دینت به زندگی آزاده زیستن است»  
اینجا از «حق» به «تکلیف» میرود. تو در قبال زندگیات مدیون هستی که آزاده زندگی کنی. «آزادهزیستن» یعنی: با شرافت، استقلال فکری، راستی و عدم وابستگی به زرق و برق دنیا زندگی کردن.
جمع نهایی: شادزیستی آزادانه  
«پس در آزادگی شادزی!»  
این دو مفهوم لازم و ملزوم یکدیگرند. شادی بدون آزادگی ممکن است سطحی باشد. آزادگی بدون شادی ممکن است به خشکی بینجامد. اما «در آزادگی شادزیستن» یعنی والاترین و پایدارترین شکل شادی را که از طریق زندگی شرافتمندانه و مستقل به دست میآید نجربه کن.
این جمله یک سرمایهگذاری عاطفی و فلسفی یک مبارز برای آینده بشر است. او میخواهد مخاطبش بداند که:  
- شادیات را قربانی هیچ چیزی -حتی عشق- نکن.  
- آزادگیات را با هیچ چیزی -حتی ثروت- معامله نکن.  
- و این دو را چنان در هم بیامیز که هیچ نیرویی نتواند تو را خرد کند.
«در آزادگی شادزی!» این میتواند شعار زندگی هر انسانی باشد که خواهان یک وجود اصیل و باشکوه است.


 
 
این تحلیل از شناخت بالا از نویسنده نشئت گرفته است و اوج امانت داری در استفاده از کلمات در بیان مطلب را نشان میدهد
به کتاب چهار اثر از فلورانس اسکاول شین اشاره میکنم که تمام کتاب به یک جمله « شاد زیستن با بدست آوردن ثروت از طریق شکرگزاری» میشد خلاصه کرد یعنی نزدیک چهارصد صفحه بخوانی و این بهترین برداشت از کتاب باشد
آن وقت یاور.م با دو سطر همه چیز را میگوید.
ثروت را فدای چیزی با ارزش تری که شناختش برای خیلی ها(روشنفکران و نویسندگان )حتی نمیشود متصور بود میکند و آن آزادگی است
حسرتی دارم که نشناسم تو را
حسرتی از رویایی در روز ازل
سپاسگزارم