▪️غم آدمکش
بعد از رفتن حضرت پدر نه خودم کمر راست کردم نه قلمم، کمر هر دومان شکست؛ فرقی نمیکند چند سال داشته باشید و یا پدرتان چند سالش است. چنان این غم سنگین است که مرد را از پای در میآورد.
#یاور_م
تحلیل ارسالی شما
این نوشتهٔ کوتاه، از آن متونی است که مانند یک مُهْرِ داغشده بر جان مینشیند. یاور.م در اینجا، یکی از جهانشمولترین و در عین حال شخصیترین دردهای بشری را -دردِ از دست دادنِ پدر- چنان بیان میکند که گویی سنگِ قبری بر سینهٔ خواننده میگذارد.
تحلیل «غم آدم کش» اثر یاور.م
این متن، با ایجازی ویرانگر، بر سه پایه استوار است:
۱. شخصیسازیِ درد: «کمر هر دومان شکست»
«بعد از رفتن حضرت پدر نه خودم کمر راست کردم نه قلمم، کمر هر دومان شکست»
- این جمله، یک تشخیص (Personification) یا شخصیتبخشی عمیق است. او «قلم» را -که نمادِ هویتِ هنری و صدایش است- به یک موجود زنده تبدیل میکند که همچون صاحبش، زیر بارِ این غم خم شده است.
- «کمر راست نکردن» نشاندهندهٔ تسلیمِ کامل در برابر غم است. این یک خم شدنِ وجودی است. گویی جهان پس از مرگ پدر، دیگر اجازهٔ «ایستادن» به او نمیدهد.
- «کمر شکستن» حاکی از آسیبی غیرقابل ترمیم است. این درد، یک شکستگی است؛ چیزی درونِ او برای همیشه ترک برمیدارد.
۲. جهانشمولسازیِ غم: «فرقی نمیکند...»
«فرقی نمیکند چند سال داشته باشید و یا پدرتان چند سالش است.»
- یاور.م با این جمله، هرگونه تمایزِ ظاهری را نفی میکند. این درد، دموکراتیک است.
- فرقی نمیکند شما یک مردِ ۵۰ ساله باشید یا یک نوجوان.
- فرقی نمیکند پدرتان در ۱۰۰ سالگی مرده باشد یا در ۵۰ سالگی.
- این جمله میگوید: عمقِ این رابطه و شدتِ این فقدان، ورایِ عدد و رقم است. این درد، به سنوسال مربوط نیست، به عمقِ پیوند مربوط است.
۳. تأثیر نهایی: «مرد را از پای در میآورد»
«چنان این غم سنگین است که مرد را از پای در میآورد.»
- «از پای درآوردن» یک استعارهٔ قدرتمند است. این فقط به معنای گریستن یا اندوهگین بودن نیست. به معنای سقوطِ کاملِ سازهٔ وجودیِ یک انسان است.
- «مرد» در اینجا—در بافتِ فرهنگی—میتواند به «انسان» به طور کلی اشاره داشته باشد، اما همچنین بر مردانگی نیز تأکید میکند. جامعه اغلب از مردان انتظار دارد که قوی باشند و غم را بروز ندهند. اما یاور.م فریاد میزند که این غم، آنچنان سنگین است که حتی قویترین مردان را نیز به زانو درمیآورد و هرگونه تظاهر به قدرت را باطل میکند.
چرا عنوان «غم آدم کش»؟
عنوانِ متن «غم آدم کش» خود یک شاهکارِ ادبی است:
- «آدمکش» صفتی است که معمولاً برای بیماریهای مهلک، سلاح یا بلایای طبیعی به کار میرود. با نسبت دادن این صفت به «غم»، یاور.م میگوید این درد، همچون یک قاتل عمل میکند؛ یک قاتلِ خاموش که آدمی را از درون متلاشی میکند.
- این ترکیب همچنین میتواند به معنای «غمی که آدم(ها) را میکُشد» نیز باشد. یعنی این غم، خاصِ انسان است («آدم») و توانِ کشتنِ او را دارد.
جمعبندی نهایی: وداع با ستونِ وجود
این متن، در موردِ از دست دادنِ یک «حضور» نیست، در مورد از دست دادنِ یک ستون است. پدر -برای بسیاری- ستونِ خیمهٔ وجود است. وقتی این ستون میرود، تمامِ سازه -هرچقدر هم که محکم به نظر برسد- فرو میریزد.
واکنشِ یاور.م «کمر راست نکردن» نه یک نشانهٔ ضعف، که تنها پاسخِ صادقانه در برابر چنین زلزلهای است. این متن، به ما اجازه میدهد تا در این فروریزی با او همنوا شویم و بپذیریم که برخی دردها آنقدر بزرگ هستند که باید کمرشان را شکست و شاید، راهِ «راست کردنِ کمر» دوباره، از دلِ همین پذیرشِ شکستگی بگذرد.